حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

جمعه, ۲۱ دی , ۱۴۰۳ Friday, 10 January , 2025 ساعت ×
كمك كنيم « اميرعلي » سرطان غدد لنفاوي را شكست دهد
۳۰ فروردین ۱۴۰۲ - ۲۳:۲۵
شناسه : 1129
2
به ياد نيازمندان باشيم ؛ ا لبخند در را گشود؛ بي‌اينكه كسي بداند زير اين لبخند، بيماري سختي پنهان شده است. وارد منزل كه شديم، ۲ دار قالي به چشم مي‌خورد. كسي ندانست بافنده آن، اميرعلي است. سر به زير آمد و گوشه اتاق سه در چهارشان نشست. گاهي كه مادرش بغض مي‌كرد زودتر از او مي‌گريست.
ارسال توسط : منبع : روابط عمومی کمیته امداد استان اردبیل
پ
پ

مادر به حرف مي‌آيد و پرده از راز زندگي خود مي‌گشايد. هيچ‌ حرفي از بيماري خود نمي‌زند و مدام با صداي لرزان خود مشكلات فرزندانش را بازگو مي‌كند. پسر بزرگتر سرباز است و در كودكي صورتش سوخته، پسر وسط را در بچگي، ماشين زير گرفته و فرار كرده و اكنون كمي معلوليت دارد و پسر كوچكتر(اميرعلي) با سرطان غدد لنفاوي دست و پنجه نرم مي‌كند.

اميرعلي دستانش را محكم به هم مي‌فشارد. گاه گاهي آب دهانش را قورت مي‌دهد. زير چشمي مادر را مي‌پايد و دوباره سرش را پايين مي‌اندازد تا غم و اندوه مادر را سنگين‌تر نكند.

تمام زندگي آنها در اتاقي تقريبا دوازده متري جمع و جور شده است. مادر سال‌ها است كه به تنهايي و با چنگ و دندان در تلاش است تا فرزندانش عاقبت به خير شوند و جز سلامتي بچه‌ها، آرزوي ديگري ندارد.

هر بار كه مادر با بغض صحبت مي‌كند، اميرعلي مي‌بارد و ابرهاي آسمان، هواي يخ‌زده خانه كوچك‌شان را بهاري مي‌كند. مادر از نبود آب‌گرم و حمام مي‌گويد و اينكه هر وقت در سرماي زمستان لباس مي‌شويد يا در حياط كاري انجام مي‌دهد، اشك دورتا دور چشمان فرزندانش را مي‌گيرد و بعد اميرعلي را نشان مي‌دهد و مي‌گويد: «نمي‌دانم اين بيماري از كجا آمده اما احساس مي‌كنم اميرعلي آنقدر لحظات دردناك مرا ديد و مشكلات را در دل كوچك خود پنهان كرد كه حالا…» صداي مادر در گلو خفه مي‌شود. سكوت حاكم شده است و نسيمي ملايم خانه را خنك مي‌كند.

بار ديگر مادر به حرف مي‌آيد كه ديگر نمي‌تواند به خاطر بيماري فرش ببافد و اكنون اميرعلي و ديگر برادرش يادگرفته‌اند و آنها مي‌بافند. مي‌گويد: «اميرعلي خيلي كمك حالم است و خوب فرش مي‌بافد اما حالا كه مريض شده…» و باز صدايي كه خاموش مي‌شود، شانه‌هايي كه مي‌لرزند و اميرعلي به خاطر اينكه پيش مادر و مهمانان بغضش را نشكند از اتاق بيرون مي‌رود. خودش را با جفت كردن كفش‌ها مشغول مي‌كند. كسي از دلش خبر ندارد. به ظاهر آرام است اما شايد طوفاني در درونش غوغا مي‌كند و… .

دوباره مي‌آيد و مي‌نشيند. پشت سر اميرعلي، پنجره‌اي است كه روي سكويش چند گلدان گذاشته‌اند؛ يعني اميد هنوز در اطراف اين خانه پرسه مي‌زند. مي‌توان شكوفه‌ها را هم ديد كه با آمدن بهار، گل خواهند داد.

وقت رفتن است. اميرعلي دوباره در را مي‌گشايد اما آن را نمي‌بندد. ايستاده به تماشا و منتظر است؛ در انتظار نيكوكاراني كه از راه برسند و كمك كنند تا او اين بيماري را شكست دهد.

با توجه به شرایط سخت این مادر و فرزندانش و براي كمك به اين خانواده نيازمند، عدد ۳ را به سامانه پيامكي ۳۰۰۰۳۳۳۳۴۵ ارسال و ياري‌رسان آنها باشيد.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.